جاده یا ناحیتی که از کوه در آن بهمن تواند افتاد. (یادداشت بخط مؤلف) ، زن سبکروح خندان. ج، بهنانات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن خندان. (دهار)
جاده یا ناحیتی که از کوه در آن بهمن تواند افتاد. (یادداشت بخط مؤلف) ، زن سبکروح خندان. ج، بهنانات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن خندان. (دهار)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
پاراتنر. صاعقه گیر. آهنی نوکدار که برسر بنا نصب کنند و بوسیلۀ آن ساختمانها را از اثر صاعقه محفوظ دارند. مخترع آن فرانکلین آمریکائی است. اساس آن میلۀ طویلی است از آهن که آنرا بر فراز عمارت نصب کنند و این میله بتوسط زنجیری از تمام قسمتهای آهن دار عمارت میگذرد و وارد چاهی میشود و بزمین مربوط میگردد و چون ابری که الکتریستۀ آن مخالف الکتریستۀ زمین است از مقابل نوک میله بگذرد بواسطۀ خاصیت مجاورت الکتریستۀ آن وارد زمین می شود و اگر اتفاقاً صاعقه هم وقوع پیدا کند متوجه نوک میشود و بنا محفوظ میماند. و رجوع به دائره المعارف فارسی شود
پاراتنر. صاعقه گیر. آهنی نوکدار که برسر بنا نصب کنند و بوسیلۀ آن ساختمانها را از اثر صاعقه محفوظ دارند. مخترع آن فرانکلین آمریکائی است. اساس آن میلۀ طویلی است از آهن که آنرا بر فراز عمارت نصب کنند و این میله بتوسط زنجیری از تمام قسمتهای آهن دار عمارت میگذرد و وارد چاهی میشود و بزمین مربوط میگردد و چون ابری که الکتریستۀ آن مخالف الکتریستۀ زمین است از مقابل نوک میله بگذرد بواسطۀ خاصیت مجاورت الکتریستۀ آن وارد زمین می شود و اگر اتفاقاً صاعقه هم وقوع پیدا کند متوجه نوک میشود و بنا محفوظ میماند. و رجوع به دائره المعارف فارسی شود
نقب زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقب افکن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). رجوع به نقب زن و نیز رجوع به نقب زدن شود: تیشه زن رو به نقب گیر آورد شرح داد آنچه در ضمیر آورد. امیرخسرو (آنندراج)
نقب زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقب افکن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). رجوع به نقب زن و نیز رجوع به نقب زدن شود: تیشه زن رو به نقب گیر آورد شرح داد آنچه در ضمیر آورد. امیرخسرو (آنندراج)
خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده. گیرندۀنفس. دمه گیر. دومهکر. (معرب است). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه. (یادداشت مؤلف) : چاه دم گیر و بیابان و سموم تیغ آهخته سوی مرد نوان. خسروانی. غتم، گرمای دم گیر سخت. یوم غم، روز تیره و دم گیر از گرما. (صراح اللغه). غام، مقمم، روز دم گیر و تیره. (منتهی الارب)
خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده. گیرندۀنفس. دمه گیر. دَوْمَهْکَر. (معرب است). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه. (یادداشت مؤلف) : چاه دم گیر و بیابان و سموم تیغ آهخته سوی مرد نوان. خسروانی. غتم، گرمای دم گیر سخت. یوم غم، روز تیره و دم گیر از گرما. (صراح اللغه). غام، مقمم، روز دم گیر و تیره. (منتهی الارب)
متصل و ملصق. به هم گرفته و چسبیده. (یادداشت مؤلف). - هم گیر شدن، ملصق شدن ذرات چیزی به یکدیگر. (یادداشت مؤلف). گرفتن و سفت شدن خمیر یا هرچیز ماننده بدان. (یادداشت دیگر)
متصل و ملصق. به هم گرفته و چسبیده. (یادداشت مؤلف). - هم گیر شدن، ملصق شدن ذرات چیزی به یکدیگر. (یادداشت مؤلف). گرفتن و سفت شدن خمیر یا هرچیز ماننده بدان. (یادداشت دیگر)
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود